شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بی خبر بودیم

بی خبر بودیم و پرسان آمدی

فارغ از بند جهان جان آمدی

دیده را لبریز اشک بی زبان

بر سرم پیوسته خندان آمدی

ما جوانی را به یک دل باختیم

پنجه در خون می کشی بر اشک مردان آمدی

خلوت شب گر گزینم چون ننالم

شرحه شرحه روزگارم را به دندان آمدی

بی خبر آیی مگر گمگشته ای

خوش به کنج کلبه ی احزان مستان آمدی

 

9مرداد 1403

محمدرضا پورآقابالا

شعرها

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید

اغوش نخل ها

اغوش نخل ها

میترا اکرمی

در گلوگاه اصلی شکم

در گلوگاه اصلی شکم

رسول کاوه