شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

درباره‌ی‌ما

سهم ما را داده بودند.
پاداش صبر
در زمستانی بی‌رحم:

          سبدی مملو از گلبرگ شکوفه‌های گلابی 
          بسته‌ای آفتابِ فشرده
           کیسه‌ای متورم از زنبورهای طلایی
           استوانه‌ای شفاف
            لبریز از زیباییِ پروانه‌های فیروزه‌ای.

برداشته بودیم و شروع کرده بودیم به رفتن 
                     در راهی بلند و مورب.
اگر می‌رسیدیم به خانه‌ای
که استخوان‌هایش را، لعابی از یخ
                           پوشانده بود
با  سهم خود از آفتاب و گلبرگ و زنبور و پروانه
نجاتش می‌دادیم.

می‌شد با قدم‌هایی به بلندیِ پرواز
چنان رفت
که بسته‌ی آفتاب، سرد نشود
گلبرگ‌ها
پژمرده نشوند
زنبورها
از هوش نروند 
پروانه‌ها
خوابشان نَبَرد آن‌قدر عمیق
که بال‌هایشان
تکه‌تکه بریزد کف آن استوانه‌ی مبهوت.
سهم ما را داده بودند.
همه‌چیز را می‌دانستند
درباره‌ی ما و راه و طاقتِ شکوفه‌ها و پروانه‌ها و زنبورها. 

صفورا نیری

تک نگاری

شعرها

گاهی به این‌جا می‌رسم

گاهی به این‌جا می‌رسم

محمود معتقدی

کنارِ میدون شوشم،

کنارِ میدون شوشم،

سروش الهی

 به‌دست همه چراغی بود

به‌دست همه چراغی بود

احمدرضا احمدی

تاریکی اشاره می کند: «تو»

تاریکی اشاره می کند: «تو»

نادره جلادت