لابد روشنی یافته بودم
از عشق
آگاه شده بودم کمی
و کمی بیدار
شب
چشمهای زنی را دیدم
که چهرهاش را
پشت سطرهای نانوشتهام پنهان کرده بود
تو نیز
در هیاهوی کوچهها
نجوای تنها گنگ این شهر را شنیدی
از عشق روشنی یافته بودی لابد
آگاه شده بودی کمی
و کمی بیدار