شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

جهان‌گریختگی با تو لذتی دارد

جهان‌گریختگی با تو لذتی دارد، که وصفِ آن، حتی کار شعر من هم نیست
غریبه‌دوست! بیامیز با تنم گاهی، که هیچ فاصله‌ای بین روح و تن هم نیست
کجای فلسفه‌ات را مرور می‌کردم؟ چرا ادامه ندادی که خسته‌ات بشوم؟
زمانِ لعنتی اخطار می‌دهد هر شب: که دوست‌داشتنت اختیار من هم نیست
تمام جمعیت آواره‌های بی‌وطن‌اند، ولی من و تو که ایرانِ هم شدیم چنین
چگونه یک‌شبه ویران هم شدیم؟ ببین: وطن چنان‌که تصور کنی، وطن هم نیست
نباش و باش! خرابش کن و دوباره بساز! دلی که با تو نبوده چه بوده غیر کلوخ
چه بوده غیر کلوخی شکسته بر دیوار، که چسب خورده به چار استخوان که زن هم نیست 
دلیلِ روشنِ آیینه در هم‌آغوشی! شبانه‌روز عوض می‌شود دلالت من
که بی‌ملاحظه تسلیم توست حالت من، زنِ تو می‌شوم ای زن‌ترین معاشقه‌ام!

مریم جعفری‌آذرمانی

شعرها

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

مایرام تکیه ای

سیم‌های یک بمب ساعتی

سیم‌های یک بمب ساعتی

گروس عبدالملکیان

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی