امصبح در چندین ولایت برف باریده
بر روی آثار جنایت برف باریده
ای گرگ، از تنهایی لایتناهیات
بیرون بیا دنیا برایت برف باریده
با بغض میخوانی: «خداحافظ گل سوری»
حس میکنم که در صدایت برف باریده
خوشبختیام ردِ قدمهای تو در کوچهست
کمکم ولی بر ردِپایت برف باریده
تو رفتهای دیگر بخاری برنمیخیزد
از داخل گیلاس چایت… برف باریده
آواز شلیکی رسید و تا که پیدایت
کردیم دنیا بینهایت برف باریده
پوشانده قطره قطره قطره قطره خونت را
بر روی آثار جنایت برف باریده
حالا تو یک افسانهای در روستای ما
از ابتدا تا انتهایت برف باریده