سمیه از زن صاحبخانهاش زیباتر است. زیرا میداند چطور با شلوار جین به زیبایی پاسخ دهد
و بیآنکه گریه کند، یک نرگس زرد را با کاغذ A4 کفن کند
زیباتر است زیرا بلد است چگونه با یک رُژ فیک، نمای بیرونش را سرخ نگه دارد
و در جواب داوود
که پوستی نقرهای دارد، بگوید: تو مراعات نظیر منی زنبورکم! خوش آمدی به کارخانه شکر
داوود خود را رای فکِ اضافه میداند. چرا که مضاف را از مضافالیه جدا کرده است
او بارها گفته است: تو توی خونهی بابات، خوشبختتر بودی!
داوود کارگر کارخانه است
مراتب رنج را طی میکند تا برای عدۀ کوچکش پول تولید کند
و با خندههای لاغرش عبارتهای ارزان
شهرها فقط از بالا چراغانیاند
و درک صحنههای چراغانی از پایین دشوار است
این تقصیر تو نیست. این را نظام توزیع خوشبختی میگوید
اما از ما چه کاری برمیآید، جز روشن کردن سیگار بعدی