شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آبی

مثل اندیشه‌ی طوفانی آب
ای خوشا جامه ز عریانی آب
گریه کن با منِ سرشار از اشک
ابر! ای روحِ پریشانی آب
از دلِ خاک چنان چشمه‌ی پاک
می‌تراود غمِ پنهانی آب
خاک خسته به تو بسته است امید
ابر! ای آیتِ بارانی آب
جویِ جاری سر دریا دارد
گوش کن، گوش به شبخوانی آب
با طلوع تو ز تنهایی من
آه شد حسِ زمستانی آب
من ز حیرانی خود، حیرانم
مثل موجی که به حیرانی آب
نیست امکان گریزم از عشق
ماهی‌ام، زنده و زندانی آب
من ز تو سیر نگردم، ای ماه
مثل ماهی که ز مهمانی آب
گرچه از خویش گذشتن سخت است
ما گذشتیم به آسانی آب
من کویرم که خوشم با عطشم
تری و تازگی ارزانی آب
سوختم از عطش و ننشاندم
تشنگی را به فراوانی آب
از دل‌و‌جان، سر طغیان دارم
مثل اندیشه‌ی طوفانی آب
 

محمد ذکایی

تک نگاری

شعرها

چکامه اناهید

چکامه اناهید

صدرا یوسف زاده

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

فهیمه جهان آبادی