باز میگردند
با تلنگر انگشت شعبدهباز به کلاه کهنه.
باز میگردند
غرقهٔ روز
غرقهٔ شب
غوطهور در عطری ناشناس
غلطان در مدار نگاه اطلسیها در اقصای باغچه.
باز میگردند
در واگویههای شبانه به لهجهای ناشناس
در هلهلۀ حلول ماه بر بام بنفش
در گشتاگشت رعد در درهی سوسنها.
باز میگردند
میخندند
و گلهای مزار شعبدهباز را میبویند.