شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

امشب غذا چه داریم؟

...

_ امشب غذا چه داریم؟ _ امشب غذا خورشت است

خون دلم در آن است، رنگش اگر که زشت است

 

_  این قهوه بی‌نظیر است، اما درون فنجان

این خط تیره از چیست؟ _ این کار سرنوشت است!

 

_  انگورها رسیدند؟ _ آری ببین که دهقان

خون از جگر گرفته، در قلبشان سرشته است

 

بر شاخه مثل چشم‌اند بادام‌های بیدار

وقتی که اشک دیده باران برای کشت است

 

_  پیچیده بوی خون باز، انسان چگونه چیزی‌ست؟

_ جاندار آزمندی کز ریشه کج ‌سرشت است

 

بس کن! نمی‌توانم، می‌سوزد استخوانم

پاداش این جهنم در وعده‌ی بهشت است

 

باقی ماجرا را در دفترش بخوانید

سیمین از این حکایت بهتر ز من نوشته‌­ است

فاطمه ناصری فر

شعرها

هر اولاجاغین سونونا داغیلدین

هر اولاجاغین سونونا داغیلدین

حسن معصومی

تو زیبایی

تو زیبایی

سکینه نودهی

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

جواد محمدی فارسانی