آنها میروند، سایهای میماند
سایهای از جنس زن
زنی از جنس خاک
خاکی متبرک به عشق
آنها میروند
زنی میماند
و آرامآرام بشقابها را
با آب سرد میسابد
آنها میروند
دنبال دنیایی شلوغ
سایهای میماند
و دستمال میکشد بر
گرد و خاکها
آنها میروند
غرق میشوند در کاری بزرگ
زنی میماند
که با قیچی غنچههای رز
باغچه را میچیند
آنها میروند
سایهای میماند
و هر روز با دامن پُرچین
در خانه میچرخد
بیدغدغهای از
چینهای دور چشمانش، میخندد
سایهای میماند
آنها میروند