...
آه اگر وا کنی آغوش و پناهم باشی
میشود خاتمه ی این همه آهم باشی
دوزخ و بوسه ی تو ، هر دو مرا خواهد سوخت
وَ سزاوارم... اگر که تو گناهم باشی
شانه ات دشت! اگر ابر شدم ، می خواهم
میزبان من و باران نگاهم باشی
من پر از پرسشم و خنده ات استدلالی ست_
تا خودت فلسفه ی عمر تباهم باشی
باز کبریت بکش! عشق همین است که : تو
هم بسوزانی و هم روشنِ راهم باشی
مثل یک آینه ، در من تو نمایان شده ای
فکر کن برکه شدم بلکه تو ماهم باشی