...
آن بود
رفتارِ هراسانِ باد
عطرِ کُندر
و چشمهایِ دریا
آن بود
محو در مهی سنگین
کافه شوکا
و دیدارِ بیژن جلالی
آن بود
آتشِ تپانچهای
سُرخ،
پاشیده بر سیمان
و رهاییِ مشروط
در شعر
آن بود
فریادِ اَرهبرقیها
و سقوطِ درخت
به پهلو
و ردِ تازیانه بر جنگل
آن بود
سنجابِ جوان
آسیمهسَر
به اتاقم خزید
و تاراج بُرد
گردوهایم را.