شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به کار دوست‌داشتن می‌آیم

...

به کار دوست‌داشتن می‌آیم
و قلبم به کار تپیدن
به کار برگی
که از فصلی به فصلی
از درختی به درختی
در رفت‌و‌آمد است.

به کار موهایت می‌آیم
مثل نسیمی که قرار بود ازاین‌جا
مثل همه ی جاهای دیگر
بگذرد
اما
در گیسوی تو
پاگیر شد

به کار دست‌های بزرگ من می‌آیی
که ناشیانه انگور را در دست می‌گیرم و
همیشه آسیبی
به دانه‌دانه‌هاش می‌رسانم
در دست‌های ناشی من اغلب
کبودی‌هایی بر پوست تو می‌نشیند
مجسمه‌ساز خطاکاری هستم
که دوست‌داشتنش
همیشه جای جراحتی باقی می‌گذارد

دنبال چه چیزی می‌گشتم که تو را پیدا کردم؟
کجا بود که خودم را جا گذاشتم
آن‌جایی که با تو دیدار کردم؟
کی بود که قلبم طبیعتش را از یاد برد؟

به اندازه‌ی چیزی که کبریت بگوید
زیبایی
به‌اندازه ای که من می‌خواهمت
دریا آبی‌اش را نمی‌خواهد.
عشق،
ته‌مانده‌یِ یک سیگار است
که از لب تو بر می‌دارم
و گوشه‌ی لبم می‌گذارم
 

حسین شکربیگی

تک نگاری

شعرها

خوشه‌چین

خوشه‌چین

م. مؤید

اسب‌ها گه‌گاهی می‌آیند 

اسب‌ها گه‌گاهی می‌آیند 

مهدی ریحانی

بِالْفَحْلـَگی

بِالْفَحْلـَگی

جمال‌الدین بزن

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

ویدئو