برای سونا
لُغت کم میآوریم از حولوحوش حواشی مرتباً
کسی نوشته؛ ما،
تنها پیش یا پس چیزهایی هستیم
(شبیه آگهیها و پاورقیها لابد)
خوابی نمیبرم از متن خوابی نمیبرم
غمشورهای به جای نیمهی رقصان
تنها خطوط چشمهای تو مرئیست
بخند هزار قرن بخوانم
{...و لفظهای گمشدهی وِرد بر سینهی بادیست که تو میدانی
میدانی و نمیدانی
و متن با طلسم همین میوزد}
درشت میشود اندام روایت از کتیبهی این سرزمین
تنها خطوط چشمهای تو مرئیست
و سطرهای رمان را آدمهای زبانبریده میرانند
زبانِ آدم یا آدمِ زبان
لُغت کم میآوریم از حولوحوش حواشی مرتباً
بخند!
جهان هنوز منتشر نشده
تنها خطوط چشمهای تو مرئیست