شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

جاودانگی

در جست‌وجوی بی‌درکجایی هستم
بلکه برم‌گرداند
به شهر کوچک کودکی
ورنه
کدام نیم‌جویده‌ی عزراییل
جرئت دارد
از ساعت بلدیه تا صیقلان بدود.

پرنده‌ی کاغذی
خستگی نمی‌شناسد
با پروبال قیچی‌خورده
اشاره می‌کند به واژه‌ی پرواز.
بدبین مباش
چرا که برگ درخت معرفت
از جنگل بیش‌تر است
اگرچه راهی نشان نمی‌دهد.

گزاره‌ی «من، دیگری‌ست»
شلیک تیر
در تاریکی‌ست،
با این‌همه
فضای خالی کاغذ را
پر می‌کند،
نزدیک و دور را
با هم مماس

از چوب بی‌صدای پدر
تا نوبت زخمازخم چوب و فلک
شش ستون‌ِ سر تراشیده
سرود «ای ایران» می‌خوانند.
تخلص تفنگ
در پادگان
ناموس است
وطن کجاست؟
نقشه‌ی روی اطلس
روایتی تاریخی‌ست.
سپیده‌دم  صحنه
از طناب حریص
از صدف خالی
از لباس شعله‌ور...
تمامی ندارد این سیاهه‌ی دنباله‌دار
در این میان
نوای نی‌لبکِ پان
در بازی شاه و شبان
تحلیل می‌رود.
یک نیمه‌ی خزر
حسرتناک
به نیمه‌ی دیگر
خیره می‌شود،
«ای مرز پرگهر»
سینه‌ریز سبزش را
سپرده است به آب.
بی‌باوری به خانه و آب و خاک
به خوردت رفته‌ست
حالا که از خودت
جا مانده‌ای
بگذار
یوسف صدات کنند سیاوش.

چون آرش کمان‌کشیده حرف می‌زند کلاه‌مخملی
آشوب‌های مدرسه
محله
خیابان
به روزهای باد و مباد گره می‌خورد
دچار حصبه
از محکمه برمی‌گشتم
که سینمای خیابان
نسخه‌ای تازه
از بزن‌بزن
نشان می‌داد.
به‌رغم تغییر رنگ
ـ از سیاه و سفید
به رنگارنگ ـ
زبان بی‌دیالوگ
چاقو است
یعنی،
قیصر و بی‌مخ
دو روی یک ورق‌اند
ورق بزن!
چراغ موشی تاریخ
پیش پای دودمان شجر را
تاریک می‌کند.

نهالک «هوای تازه»
بر سنگ قبر ترک‌خورده
چنگ می‌زند،
افق
پایین کشیده
گماشته‌ای «دشنه در دیس»
پیش می‌تازد.
با این مقدمه
پیاده‌رَوی‌های عصر
پرسه‌زدن در سرزمینی بیگانه‌ست
در صورتی که
بانک‌های بی‌نقاب همان
مغازه‌های «لطفاً با لبخند وارد شوید» همان
و غیره‌ی غمگین، همان.

مُجاز و ممنوع
نمی‌شناسند  بچه‌ها
بازی‌ست زندگی
و دم‌به‌دم باید تغییر کند
شیطانکان عزیز
حتی
در بعدازظهر بگیربخواب
بازی نمی‌خورند.

عصا به دستِ نیمکت‌نشین
از شاخه‌ی نکاشته
چنار به تن می‌کند
باد و طوفان
صدا می‌زند
و می‌نویسد:
پاییز
پیکرتراش درخت است.

غروب بی‌دوام زمین
افسانه‌ای ابدی‌ست
آن‌وقت‌ها
نه خضر بود، نه اسکندر
اما
در سرزمین اکد
گودو
در انتظار بکت بود.

مرا چه به تاریخ
برفی که روی خاطره می‌بارد
در زیر پا
له می‌شود.
برمی‌گردم
و در برابر آینه
آینه‌ای پشت گردنم می‌گیرم
زل می‌زنم
به جاودانگی چنگیز
در مکتب هرات
اصفهان
تبریز.

به‌رغم این‌که پرنده روی شاخه‌ی لخت
ننشسته می‌پرد
سوژه‌ی ضربدرنخورده
سیگاری می‌گیراند
و شعر «کوچه» رقم می‌زند.
دلم نمی‌خواهد
رمز شکار طوقی را 
به اشتراک بگذارم
این روزها
وجود دارم
ولی
موجود نیستم
لذا
نمی‌توانم
با فرشته کارت به کارت کنم.
 

عنایت سمیعی

شعرها

سیم‌های یک بمب ساعتی

سیم‌های یک بمب ساعتی

گروس عبدالملکیان

كازابلانكا‌(2)

كازابلانكا‌(2)

محمود بهرامی

راویِ سایه‌های ناتمام

راویِ سایه‌های ناتمام

سیدعلی صالحی

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

فرزین پارسی‌کیا