برای مادرم
از خم تند کوچههای
سرد و یخزده
عبور میکنم
دل رمیده به سوی تو
هر چند
پیر و بیرمق شدهای
اما
مثل ماه میتابی
هرچند باران عمرت، افقی شده
اما
زیر نگاههای گرمات
عمود میبارد
و همینکه
نفس میکشی
امیدم را هنوز باد نبرده
و چروک دستهایت
مرا لمس میکند
دیروز یک حبه قند
به من دادی
امروز
بهاریترین هوای من است.