شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چه خوب که گل‌ها
پرهیزکاری ندارند
وگرنه جهان رنگ‌و‌بویی نداشت

بر پوستت بادها
در سینه یادها
تو جوی خرد بودی ای فرزند انسان
پس چه شد؟

...

دست می‌کشد به پای فرشته‌ها
آب خسته در ارتفاع نور

ـ بختت روشن
...

چه حوصله‌ای دارد،
دریا؟
هی آب!
هی آب!

 

این چه خاکی‌ست
دست به سنگ می‌زنی 
گریه‌اش...


والله من ورائهم محیط. البروج ـ...

 

خنده 
سرک‌کشیدن از دیوار باغ خداوند است
رقصیدن هم ای...

در خطبه‌ی بی‌نقطه‌ی کویر
این‌همه
رَمل
چه...

یک
می‌گذرد باد
زخمی و پاره‌پاره
از قلب خارستان

ما نیز...

شعرها

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

علی قنبری

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

شاهنده سبحانی

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود