شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ارتفاع

ارتفاع همه چیز را کوچک می کند 
جز چیزهایی که با خودم بالا آورده ام:
کابل، فلاسک چای، متر  و  سیگار

ارتفاع همه چیز را به هم نزدیک می‌کند
جز چیزهایی که با خودم بالا آورده‌ام:
فاصله‌ی بین مفصل‌ها
مرگ از فراموشی
و تو را از همه‌ی رؤیاها

اسکلت‌های این برج می‌دانند
وقتی تیر آهنی را جوش می‌دهم
وقتی الکترود گیر می‌کند
باید همه چیز در تعادل باشد
باید به چیزی برسم که سنگینی اشیاء را در شش سوی من تقسیم کند
و باور کنم که این جاده از رفتن کوتاه آمده است
خانه‌ی ما به رودخانه نزدیک است
به مدرسه نزدیک است 
به نانوایی نزدیک است
باید افتادنم را به جایی بند کنم
تا بار نیفتادن در سویی دیگر سنگین شود

اسکلت‌های این برج می‌دانند
مشرف به میدان شهر
وقتی تیر‌آهنی را در سقف جوش می‌دهم
هرگز نمی‌توانم به احترام جشن روز استقلال بایستم.

حامد بشارتی

شعرها

هزار سال سر راهت انتظار کشیدم

هزار سال سر راهت انتظار کشیدم

فرزانه میرزاخانی

جای امن

جای امن

واهه آرمن

تو تمام رفتگان منی

تو تمام رفتگان منی

فرناز فرازمند

همین که این در وامانده باز باز شود،

همین که این در وامانده باز باز شود،

محمود صالحی‌فارسانی