در برگههای رأی نوشتهام:
«پیانو»
که آدمها را میشود برداشت
و جایشان را داد به گل سرخ
عطر شانل
سیب
درخت توت
بریدهی روزنامه
یا یک شورشی در جنگلهای پرو
در برگههای رأی نوشتهام:
«تو»
و موهای تاکباف تو
ریختهاند روی موهای جوگندمی من
مثل بارانی که ببارد بر رودخانه
یا مهی که بیاید
و مهی را که قبلاً آمده بپوشاند
من قبل از تو
موی مجعد نمیدانستم یعنی چه
اصلاً موهای مجعد را فکر نمیکردم
فکر نمیکردم مویی حتی به دهمتریِ خرما
و پوستی اینقدر به مس نزدیک باشد
یا گنجشک بپرد از سر انگشت
وقتی به تن نزدیک میشود
فکر نمیکردم
صورت ماه را روزی دو دستی لمس کنم
و اگر سیب بخواهم سیب
دیگر لازم نباشد روی پنجه پا بلند شوم
فکر نمیکردم
حرف عادیات کبریت باشد
نتوانی بیاوریاش روی کاغذ
بندبازی بودم
که بر لبهی تیغ راه میرفتم
گفتم: «پابرهنه دیدهای برروی تیغ؟»
گفتی: «مرا برهنه دیدهای؟»
و من که قبلاً
بهزور یک پرنده را سرهم میکردم و پرواز میدادم،
یا پیرم درمیآمد
تا برف را جوری بنشانم بر شاخهی درخت، که نشکند،
با برهنهی تو آسان شدند
در برگههای رأی نوشتهام: «پیانو»
در برگههای استخدامی،
در توضیح خودم نوشتهام: «تو»
که تسبیح بهدست میگیری، ذکر میگویی نامم را
و با هر حرف
ریسههای انگور روشن میشوند،
چراغهای خانه روشن میشوند،
و خورشید در یخچال میتابد.
هرروز
زنی هستی
که دنیا را از قسمتِ ماهش تماشا میکند
و از قسمت سیبش
میبُرَّد و
بر سفره میگذارد.