شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زائران زمان

به بیدهای معلق رسیدیم

دمی که خیل پریان

صدای بال‌هاشان را در شاخه‌ها جا گذاشتند

و در انحنای لطیف خواب، ساکن شدند.

آهوان آبستن خیال را همان حوالی رها کردیم

تا ماه سوده را بر گُرده‌های نرم خود ببرند

 به هر کجا که میخواهند.

صدایی از لای شاخه‌ها گفت: عبور من از خواب، همان بیداریست؟!          

و صدایی دیگر: همیشه عبور در هیئت خواب ساکن است.

در جوار بیدها بودیم و بودیم

و با فصاحت زمان

تمام فصل‌ها را از یاد بردیم

و تنها درخت به خاطرمان مانده بود.

صدا گفت: بیداری، در خواب من

برگهای قهوه‌ای کلمات را با خود آورده بود

تا بر زمین فروکوبد

و صدایی دیگر: ای بیداری، ای دهان لکنت، ای فاسق فهمیدن!

  آنگاه به نجوا گفتند:

  تا زمان مناسب فرا رسد                       
  از دهان باز و مفرغین بودا
  زائران  بیدار را به امید بشارت ده!
و دمی بعد

 به رسم زائران زمان                          

دهلیز گوش‌هامان را

از بنفشه‌های جوان انباشتند.

سیاوش خسروی شهماروندی

شعرها

ای دوریِ نزدیک

ای دوریِ نزدیک

هادی میرزانژاد موحد

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

سه شعر برای گرگ و ماه

سه شعر برای گرگ و ماه

محمود بهرامی

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

مایرام تکیه‌ای