شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سفید

خط سوگواران وارد سالن بیمارستان شد

در یک نقطه ایستاد و جوهر پخش شد

صدایی که دیواری شکم‌داده بود

در اشاره به جنازۀ کفاش، دکمه پراند:

«این را این‌طور تحویل داده بودیم که این‌طور تحویل می‌دهید»

و جمع سیاه‌پوشان را به درونشان هل داد

صدای پچ‌پچه: «راست می‌گوید، چرا این‌طور تحویلش می‌دهیم»

پارچۀ نو آوردند و باز لکه‌های سیاه در زیر پارچه سفید رشد می‌کرد

پسری از آن میان به دلش آمد که کاش

دست‌های کفاش را ببوسد

صورتش را در گودی دست کفاش گم کند

از انتهای سالن صدای تی‌کشیدن و هجوم بوی سفیدکننده

زن حامله‌ای را لرزاند

چکمه‌های سفید ایستادند

صدای شق و لاستیکی برق زد:

«چرا مراقبش نبودید»

صدایِ همهمه، رو به پسرک:

 «راست می‌گوید، چرا مراقبش نبودید!»

و پسرک به کفش‌هایش خیره ماند

آن وقت‌ها کفاش را قنداق کرده بودند

و به آغوش پدرش دادند

و می‌رفت خم بشود به روی کفش‌های تاخورده

و در گودی دست‌هایش پاشنۀ کفش‌ها را نگه دارد

تا روی کفش‌های کهنه را برق بیندازد

بعد، کفاش رنگ خودش را بگیرد

او باید تمیز تحویل داده می‌شد

چین دست‌ها تمیز نمی‌شد

کار به وساطت کشید

او را پذیرفتند

بایگانی در لطف بی‌شمارش

جوازش را مثل چرمی داخل پاکت سفید تحویل داد

کلاف سوگواران باز شد

نخی از بیمارستان جدا شد

مردی به دنبالشان ردپای کفش‌ها را تی کشید

و بوی سفیدکننده تا دوربین سالن بیمارستان بالا آمد.

ابوالفضل بابایی

شعرها

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

نسرین بشردوست

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی

رنج

رنج

علی زیودار