شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سقف خانه خراب میشد

سقف خانه خراب میشد
کودکی اش بود که می‌ریخت
دیوارهایی که
روی آنها نقاشی می کشید و
با شانه های باریکش، از نگاه سر زده ی مادر پنهان میکرد
اتاقکی انتهای خانه
مامن روزهای باردار به بغض
تکیه به رختخوابها 
بلند بلند درس می‌خواند
آرام آرام  گریه میکرد
اشک‌هایش را لابه لای پتوها می تکاند.

تکان تکانِ پلک هایش با هر ضربه
بنا  اما چه بی رحمانه کلنگ به خاطراتش میزد
تراکتورهای بی تفاوت 
خاک های سر ریز
ریشه ها تکان تکان
بریده بریده
پاره شدند.
کودکیش بودند.
آرام آرام دور تر می شد
بلند بلند گریه میکرد
شانه ها تکان میخورد
نگاهی نبود
رختخواب ها همه به خواب رفتند.

 

ندا معمار کرمانی

تک نگاری

شعرها

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

علیرضا کرمی

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

فرزین پارسی‌کیا

تکرار

تکرار

محمد زندی