تاریک است
دستها در عمق جیب غرق شده اند
شستی از سوراخ پاپوش، بیرون را نگاه میکند
درزهای لباس چرکین به هم زبان درازی میکنند
هوا بارانی
آب از کف پاها عبور میکند
نفوذ میکند به چشم هایی که نگاهش جا مانده در دستان دخترک
فکر میکند ....
عروسک ها همه سقف دارند!
گربه های خوشبخت هم داریم...
کیف ها مثل ماشین راه می روند....
نکند کیف آرزوها سوراخ است ؟..
...
گل میخک شاخه ای چند؟؟
میپرد.
جیب هایش را می گردد
جدول مندلیف کجاست؟
آقا در برمودا مثلثی گم شده بود؟
دایره چطور؟
نیوتون سیب را کشف کرد؟!
تصمیم کبری بود یا کوکب خانم ؟
نه او زن پاکیزه ای بود .
حسنک کجاست؟
دهقان بود یا چوپان؟
دهقان
دهقان اما فداکار بود یادش آمد...
یادش آمد..
یادش آمد نشسته گل ها را با کنافی میپیچد..
گل شاخه ای چند؟..
نرگس ببرید
نرگس ...