شاعر را ندیدهای؟
اوکه در سینه دارد آوازهایی در فراموشی
او که بی امتداد واژهای، شب را سپری کرده
و آزادی را هر چند مقطع، به زبان آورده
تو اینجا چه میکنی؟
دهانت چرا خونیست؟
ملحفهای
چشمانی لطیف و دستانی بریده
همه تو را همراهی می کنند
(آوازهای داوود را به خاطر بسپار)