شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من تبریزی‌ها را در باد دیدم

...

من تبریزی‌ها را در باد دیدم

و از شکل برگ‌هاشان شناختم

بعد اجازه دادم کهن‌سال‌ترینشان

در من حلول کند

و هی که برگ‌ها می‌رقصیدند

به خیالم رسید من هم چند سانتی از زمین بلند شدم

 

هوا ابر بود

خاکستری بود

گوشه‌ای از یک روز برلین بود

گویا در برلین تمام یک روز

و تمام روزهای سال ابر است

و خاکستری است

من روزهای ابری را دوست دارم

آیا در برلین هم همین‌طور خواهم بود؟

 

اگر باد همچنان در تبریزی‌ها بوزد

و من چند سانت دیگر هم از زمین دور شوم

شاید سر از برلین در بیاورم

از آنجا برایتان می‌نویسم

من تا چه حد روزهای ابری را دوست دارم

سعیده زارع سریزدی

شعرها

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

فرزین پارسی‌کیا

گم کرده بودم

گم کرده بودم

مریم فرجی

سفر به سرزمین رویاهایت

سفر به سرزمین رویاهایت

محمود معتقدی

ویدئو