اول
خون رگباره را
کنار میزنی
جاری میشود پوستات
در موی رگهام
دوم
منم
که دور خودم میچرخم و زیر لب زمزمهای دارم
آه
این تن من است
بریده رگهای من
نشانی زمان میدهد
سوم
تو میپرّی و
تنیدنم میگیرد
ای ملخ
پرّان از این تار به آن تار
بی ردّی از پایان