اینک نگاه به کلمه
می شود
و
رود سرخی که زبان
می شکافد از منظره
دیدن را
دوباره می خواند
که جنباندن نگاه را آغاز کنی
برای عبور...
پلی باید از کلمه
تا خانه ترسیم کنی
که مجسمهی گذار ما
از حصار باید هاست
و دویدن آغاز کند
کودکی که منم
و به کودکان راه
به تمامی
سلام بگوید
بی پروا
باز خواهد گشت
باز خواهد خواند
باز خواهد دید
و من امروز
زخمهای این دویدن را
دورادور سحر
به شب
باز خواهم گفت