«برای همهی آنهایی که از خانه بردند»
مادرم یادش بود!
مادرم گفت: دیدی چه گفت وقتی گفتم نگو؟
مادرم یادش بود!
من به چشمهایی نگاه میکردم که با من نبودند
و با من نبودنشان دستم را گزید
با من نبودنشان...
مادرم گفت: وقتی که گفتند، تو پشتِ در بمان، نگو!
مادرم یادش بود که که بود، وقتی که من نبودم.
دستم از پشتش چرخید
دستم از پس کمرم چرخید
پایم از پس قدمم چرخید
با من نبودنش که گزید.
ـ ول کردم!
ـ ول کردی؟
ـ ول کردم!
ولکردنش که گزید
مادرم همهی آنهایی را که نبودند، یادش بود
من شمارشَش را.
مادرم «نگفتنم» را یادش بود
من نگاههایی که نبود
که گزید
که گزیدم!
مادرم گفت: وقتی که گفتند، تو پشت در بمان، نگو!
وقتی رفتند،
وقتی بردند،
وقتی پشت در گرپگرپ گردنم بود
وقتی همهی آنهایی که نبودند
پشت در نبودنشان گزید
وقتی دستم از پس کمرم چرخید
پایم از پس قدمم چرخید
بردند
نگفتم
ول کردند.