شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آن کمرنگ خزنده
وجب‌ به وجب محیط را آلود
و لایه‌لایه خواب‌ها را

پس به عقب برگشت
با الف با دالّ مشدّد لای دنده‌هاش
پنداری سرک می‌کشید...

بعد پاهایت را به موازات اقیانوس اطلس
بر میز کوچک شب دراز کردی و گفتی سیب
از...

پیشانی از درون شکافت
صاعقه تش زد به آگاهی 
و آن نامرئی کوبنده
حقیقت...

تمام شب خیره به شیشه من بودم 
مرزی که سایه‌های ناشناس را
از اندام...

نه در راه مانده بود
نه از آتش می‌گذشت 
با سگی ولگرد در آغوشش 

می‌رفت  
شبیه برگی به خاطره‌ی درخت
شاهدِ تمام آنچه گذشت 

شعرها

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی

امشو که فرگ تی تو وستم 

امشو که فرگ تی تو وستم 

 اقبال طهماسبی گندمکاری

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

از گل های نبوییده

از گل های نبوییده

نصرت‌الله مسعودی