...
زن زیبایی بودم
راه را ندیدم
اسبی در من جاماند
با شناسنامهام
چه نسبتی که ندارم
به زنانگیام ادامه میدهم
بیآنکه بدانم
راه از نرفتن است
به هر طرف نگاه میکنم
جایی ندارم که جا بگذارم
روسریام را به گردن بادها گره زدهام
ماه به رؤیاهایم نمیرسد
شاید لازم باشد
از خوابهای تو برگردم
برمی گردم
با تقویمی که سپید نیست
فردا پنجهزارسالهام
کودکی از گور برمیخیزد
شکل اسبی مرا با خود میبرد