شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در ندارد

...

در ندارد
در تو خانه‌
روی دیگری
باز ببندد خود را

به نفر
که سر
سبز می‌رود
فلر در دهان
دود
دودمان کنده‌

زبان از سرخ آمده
به کارتن‌خوابی‌ زمانه‌
زمانه
زمانه‌ی آویزان به گردن
آفتاب‌لگن
اول بار در شهر گرداندن

اول از تو آغاز می‌شود
در تو
دستمزد
می‌خورد زمین
مدیرعامل پروازی
می‌اندازندش
به پروژه
لفت بدهد
از آمدن به رسید
دست‌دست کنید
با زار بخوابد
توله کارگر
مارک می‌اندیشد مغز جیب‌های بی‌پدرش

از آب
خاک را بستان
سرریز
از آلاینده‌های شیمیایی
که پا سرمه می‌کشد
کربن را از فرش به پاشنه تا انگشت

خانه نفربر است
میهمان پروازی‌
می‌برد از سبز
در حیات لخت آفتاب‌لگنی‌

به تراپیست می‌سپارمت ای در
در نبود در
رفت که همه‌ از پاشنه‌ات

باز نه‌ ایست
زبان در تو سرخ
قلب تپنده!

از تو آب می‌خورد
دارندگی
در تو خاک…

اهوم اهوم اهوم

راضیه آقاجری

شعرها

بار امانت

بار امانت

امیررضا وکیلی

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده

چکامه اناهید

چکامه اناهید

صدرا یوسف زاده

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود