امروز چهارشنبه
یاس من از بام معابد بودایی بلندتر شده است
و خواستن فعلی است مبهوت
من این عشق را از میادین مین گذر دادهام
از تزلزل گلوگاه انقلاب
و لمس گس آژیر خطر
در پناهگاههای بیسر
من تو را در شریان سترون بیدهای مجنون
پنهان کردهام
در مردابهای بیپناهی
در شط خون
که تا وولتاوا جاریست
در نام بیهودهام
که مخفف نام گمشدگان گمنام است
در این رگهای متروک
که تا اسم تو را میشنوند
زیبا میشوند
مرا به نام کوچه صدا کن
به نام باران و زخم
به نام تابستان و بوسه
به نام قوسهایی که به خطوطی تیز
تسلیم نشدهاند
به نام سرمه و سپیدار
و کشتزارهای بومی پیراهنت
که در رنو سپند جا ماندند
صدایم کن
تا ماه از کول شب
به کلمه آید
و دهانم پر از زیتون شود
ببین!
لای موهایم
اشغالگری نیست
و
خانهام
دیگر
نام چریکها را به یاد نمیآورد