...
«جراحت اين چشمها روبهروی آينه»:
قد میكشم و
پای راستم در جای هميشگیاش لنگ میزند
بلند میشوم كه بپرم
سرم به بادبانهای بیرعشه میخورد و
موهايم را آويزان میكند
برمیگردم كه اينهمه را ببينم
اما جانور
در دستانم گرهی كور میزند
صدا میگويد: اگر به اين مار نگاه كنی باقیِ مسير چرخش خورشيد است و مراسم ترتيل در عشای ربانی
اما انتهای مسير دریست كه با اولين طلوع خورشيد زنگار میبندد