شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بی‌آن‌که به سفر بروم
از ده‌ها کشتی هم‌زمان پیاده شده/می‌شوم

 

آتش پشت‌سرش راه افتاد بود
آب
آب را از کف دست خودش نوشید

 

غوطه‌ور گسیختگی‌های امواجی تو
در سر من امکان شناورشدن...

پشت گردنم راگرفت
با دوسر انگشت نشاند مرا
روی کاناپه‌ای که مرا نشاند!

...

اغوا‌شده‌ی کرگدنی هستم در تن و
تن می‌گذرد از من
با زق‌زق...

دوچرخه‌ای دیدم که بنزین‌اش تمام شده بود
خرد رسمی  رابطه‌ی...

مادر‌زاد کور نبود
گداخت چشمانش را با صاعقه‌ای 
که در سوزن بود

خطرگری درمن بوده 
ترس و ضعف و ملایمت نیز!
توده‌ی اصلی جامعه‌ی...

دنیای اندیشه‌وران است این و
این است و چنین و چنان است و   بعد
از...

تک نگاری

شعرها

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

هوشنگ رئوف

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی