شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

عاشقانه! وسط تنگ‌ترین دلتنگی 

عاشقانه! وسط تنگ‌ترین دلتنگی 
برف آهسته! سر ِ باغ ِ تماماً سنگی 
ماه کامل که به زنجیر شبم افتادی 
خواب بد دیدم و آرام تکانم دادی 
روح عصیان من از سایه‌ی شب سنگین بود 
حالت عاشقی‌ام مثل خودم غمگین بود 
حالت هیچ شدن، باز ادامه به کجا؟ 
برزخ لعنتی ِ زندگی ِ خاطره‌ها 
زخمِ بازی که به تنهایی من سم می‌داد 
بعد بی‌رحمی دستی که نجاتم می‌داد 
بی‌پناهی ِ نفس‌گیر که اندوهم بود 
این‌همه زخم که در بی کسی روحم بود  
من که وحشت‌زده بودم به خودم برگردم 
در تو اهلی شدم آهسته، به تو خو کردم  
گرچه  پیوسته زمستان و زمستان هستم 
گرچه بی‌هیچ شروعی خود پایان هستم 
گر‌چه هرجور نگاهم بکنی بن‌بستم 
گرچه از عشق، از این زخم قدیمی خسته‌ام 
دخترم! تکه‌ی تنهایی من! هر شب من! 
برف ِ آهسته‌ی دی‌ماه به روی تب ِمن! 
دخترم! مرهم زخمی که هلاکم کرده 
کم‌کم از حافظه‌ی معجزه پاکم کرده 
دخترم! گرچه که بی‌چاره تر از ایمانم 
تو به من جرأت بودن بدهی می‌مانم 
بوسه‌ی باد! بیا سفت تکانم بده بعد 
چشم وا کن... و دو خورشید نشانم بده بعد 
 تا به تو تکیه کند قلب تماماً سنگیم 
بغلم کن وسط تنگ‌ترین دلتنگیم

الهام میزبان

شعرها

اردبیل بایراغی

اردبیل بایراغی

مهدی آقازاده

از ما دو نفر

از ما دو نفر

سعدی گل‌بیانی

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی

دهان خونی

دهان خونی

بکتاش آبتین