...
وقتی از عشق فقط سینهی تنگی مانده
مرگ حرفی است که در حلق تفنگی مانده
آه، در حافظهی لشکر دشمن حتی
از تو ای دوست چه تصویر قشنگی مانده
از همین کوه که دریا ثمر گریهی اوست
سالها بعد تو یک صخرهی سنگی مانده
آخرین درس جهانبینی این ساحل پیر
چشم بازیست که از نعش نهنگی مانده
آنچه دق داد پدر را به همین ماه عزیز
پوستینی است که از صید پلنگی مانده