...
در خانه نور
خانه سیگار
اتاقهای کبود و انگشتهای بلند
میریخت چشمهایت
مشغول بودی به شستن چیزها از چیزها
جداکردن درختها از درختها
هزار پرنده پریده بودند
چشمهای تو در شمارش هزار
میریخت از چشمهایت
حافظهات متورم شده در عکسها
با تنی از ساتن
برق میزدی
در شبهای بیپرنده و خودت
مشغول بودی به شمارش چشمها
این آماسیدن عکسها فقط برای آماسیدن عکسهاست
اگر عینکها شکستهاند
خط چشمهای بیادامه شره کردهاند
اگر هر روز کمی از چشمهایت کم میشود
احتمالاً این شستن چشمها از چشمهاست
احتمالاً این شب است که در انتظار هزار پرنده آماسیده
شنیده بودی
همیشه شب میشکند در عکس
فرو میرود در دست
و تا روز هزارم
بهخاطر میآوری
که کدام عکس بر منقار کدام پرنده میرود
که کدام شب بر تن کدام تن زار میزند
که کدام تن میریزد از تن کدام تن
پهن شدهای روی تخت
با تنی از ساتن
برق میزنی
سایه میافتی
و میبینی لکهلکه خیس شدهای از خودت
میبینی در دور دوری عکسها
چگونه چشمها باد میکنند
چگونه پارچهها پیر میشوند
و هزار پرنده در آسمان شره میکنند