... که روزهای پر از شهد و نوشخند بیاید
که گریه بگذرد و خون تازه بند بیاید
که طی شود شب این روزگار تلختر از زهر
و صبح با شکر سرخ و سفره قند بیاید
اقاقیا به سر حوض خانه عطر بسابد
و باز بوی گل یاس از خَرَند* بیاید
که باز چارقد گلگلی بپوشد و نوروز
به باغ با گل مینا و شاپسند بیاید
که بگذریم از این درهی گراز و شب جغد
و آن غزال ز کف رفته در کمند بیاید
هزار اسب کهر در هزار مویرگ دشت
هنوز چشم به راهند آن سمند بیاید
خدا کند که هم امسال آن شبی که خدایان ـ
جنازهی غم از این شهر میبرند، بیاید!
که گریه بگذرد و خون تازه بند بیاید
که روزهای پر از شهد و نوشخند بیاید...
در شهر من به حیاط، خَرَند هم میگویند.