شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در آستانه‌ی نوروز با هزار آه و هزار آرزو...

... که روزهای پر از شهد و نوشخند بیاید
که گریه بگذرد و خون تازه بند بیاید
که طی شود شب این روزگار تلخ‌تر از زهر
و صبح با شکر سرخ و سفره قند بیاید
اقاقیا به سر حوض خانه عطر بسابد
و باز بوی گل یاس از خَرَند* بیاید
که باز چارقد گل‌گلی بپوشد و نوروز
به باغ با گل مینا و شاپسند بیاید
که بگذریم از این دره‌ی گراز و شب جغد
و آن غزال ز کف رفته در کمند بیاید
هزار اسب کهر در هزار مویرگ دشت
هنوز چشم به راهند آن سمند بیاید
خدا کند که هم امسال آن شبی که خدایان ـ
جنازه‌ی غم از این شهر می‌برند، بیاید!
که گریه بگذرد و خون تازه بند بیاید
که روزهای پر از شهد و نوشخند بیاید...
در شهر من به حیاط، خَرَند هم می‌گویند.
 

پانته‌آ صفایی

تک نگاری

شعرها

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

کلایه

کلایه

حامد بشارتی

تکرار

تکرار

محمد زندی

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

ویدئو