موشکهای تهمانده در ذهنم
از غرش رعدوبرق
منفجر میشوند
مرگ را بغل میکنم و از ترس میلرزیم
تهماندهی نفسهامان بیرون میافتد
از نبردی تن به تن
وضعیت قرمز
وضعیت سفید
وضعیت...
سرگیجه آژیر را گرفته است
صلح سوت میزند
بغلم میکند مرگ و از ترس میلرزیم
جنون ادواری جنگ
خاطرههای موجی را آزاد نمیکند!