...
وقت نکرده بود ابروهایش را بردارد
یا بگذارد لااقل تهماندهی استکان از گلویش
آشوب از درزها نشت میکند
خبر بد از فاجعه
و تکنوازی نیها و استخوانها
اصلاً به معنای اندوه نمیرسند
دختری که پانزدهسالگی را بیپرده رفته بود
سر از بالش مردی آجری
تولد نوزادی باب پستانهایش
و این فرار ابدی
چشم که دنبال کسی باشد
چاره ندارد
راه میگیرد، میرود