سلطانی لوده
که همه شهرهایش را بخشیده بود در مستی
بازیگری که بیجهت میرفت، بیجهت برمیگشت
به من هیچ ربطی ندارد این پاییز ، این باد سرد
من مثل پرندهای نشسته بودم روی انگشت تو
و تنهایی در پریز برق جابهجا میشد
در کابینت آشپزخانه جابهجا میشد
و در مهتابی اتاق پرپر میزد
اینطوری است که مریضی پیشرفت میکند
اینطوری است که مریضی پیشرفت میکند