تورا آرزو کردم ، نه برای رسیدن
برای گام زدن در امتداد رویایت
میدانی؟ تو برای من ...
ته هیچ جادهای نبودی
حاصل هیچ سرنوشتی که به نامم خورده باشد...
نه اینکه نخواسته باشمت ، نه
فقط آگاه بودم و چه دردناک است ، این دانستن ...
و دلی را که بچه میشود، پا میکوبد...
با چشمان بسته خواستنت را فریاد میزند
دستش را گرفتم ، کشان کشان از فروشگاه عشق بیرونش آوردم
با من میآید ، اما هنوز با چشمانی تر ، تورا نگاه میکند...
نمیدانم ، شاید دورش کردم چون مناسبش نبودی
یا شاید
پول خواستنت را نداشتم.