تو تنها درختی بودی
که برگش را رها نمیکرد
تنها برگی
که بر درخت مانده بود
تنها برگی که به راههای آب بود
تنها درختی که بوی برف داشت
به راههای آب
یاران سالیانت رفته بودند
کجبیلشان به دوش و کلاهشان به سر
تنها پی رد پای گرگ میگشتی
که تا پشت اتاقهای قدیم رفته بود
آخور گاو هنوز گرم و
سنگچین آتش
یاد هیمه
تنها پی رد پای گرگ
که تا پشت اتاقهای چوبین
برگذشته
تنها برگی که با درختش
تا درختی که برگهاش
تا سالی که برف
تنها پاییزی که باد بردش
تنها مزاری بیسنگ
تنها مزارستانی که بیدرخت.