شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شرح این عاشقی ننشیند در سخن

دست شستم
از حروف الفبا،
در آن صبح زمستان
که با دستِ شسته
برداشتم از قندان
حرف اول را
او اما
ایستاده
در قاب پنجره‌ای بی‌پرده
خیره در چشم‌هایم
لغزید
به حفره‌ای عمیق و تاریک
پس از سال‌ها
کسی نیافت
جز واژه‌ای خرد شده
با حرف اول خشکیده 
در دهان این زن
که همچنان
زبانش طعم آن نام را دارد.

کبری حیدرزاده

تک نگاری

شعرها

کاج 

کاج 

ندا حاتمی

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

من که مبهوت چنان قوی،  و رقص

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

منصور اوجی