شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تلفن را که برمی‌داری

تلفن را که برمی‌داری
دود سیگارم جهت را گم می‌کند
و مثل لقمه‌‌ای سربی گیر می‌کند در گلوی اتاق.
من قرار نبود بنشینم
و تو در عروج‌ات از آشپزخانه
تمام پنجره‌ها و مُوردها را با خود چنان بالا ببری
که کسی با ناتمامی دست‌های بی شمارش
نتواند دگمه‌ی بزرگ قهوه‌ای را بفشارد
در یونانی‌ترین پارک شهر
و همه‌چیز یکباره بایستد.
راوی گفت:
شما به کتاب‌هایی شک کرده‌اید که شک را یادتان داد
و حالا تمام مکالمه‌ها تلاشی عقیم است
برای اخفای سر از مقابل دارکوب‌ها.
من بی‌جهت نقطه می گذارم در انتهای سطرها
که قضاوتی سخت پیش‌روست
برای کسی که شغل‌اش
احیای بوسه‌هاست در مقبره‌ها
و حالا که رو به پایین می‌رود دود سیگار
بی‌شک در آسمانم
و یکی از ما می‌گوید: الو! چرا حرف نمی‌زنی؟

بهزاد خواجات

شعرها

ای دوریِ نزدیک

ای دوریِ نزدیک

هادی میرزانژاد موحد

برای احمدرضا احمدی

برای احمدرضا احمدی

م. مؤید

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس

...  دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

... دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

فرحناز عباسی