لیلا
عروس ماهیها
لبهای سرخت را در آب بریز
و تنگ بلورم را
کاسهی صبرم را
لبریز کن
لیلا
گل انار
استاده بر کرانهی آبی
این چشمهای سبز را بر خاک رس بغلتان
و اشتیاقت را
در دشت بریز.
من هم زنم
که سینهی تنهاییم را عریان کردهام
استخوان شک از گلویم پایین نمیرود
من دستهای کمی دارم
و پیراهنم آنقدر بلند نیست تا به آنسوی زمین برسد
از کوچههای رُم برگرد
از خاک تفتیدهی مقدونیه عبور کن
و پیچاپیچ بغداد را از دامنت بتکان
لیلا
ای رود جاری اروند