شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من شعر می‌خواندم

من شعر می‌خواندم
خواهرم می‌رقصید
خواهرم باد را زیر روسریش تکان می‌داد
خواهرم ایستاده بود در دالان و قاصدک‌های مرده را روی زمین می‌کشید
من به دست‌هایش نگاه می‌کردم
که مثل دست‌های مادر
رودهای سبز زیادی از آن می‌گذشت
آن‌روزها آفتاب گرم‌تر می‌تابید
و حفره‌های سیاهی در بادگیر 
گنجشک‌های مست را بلعیده بود.
آن‌روزها مادرم
بام خانه‌مان را
تا بام سرخاتون دویده بود
و پشت‌بام سرخاتون باد را شلاق می‌زد
و پشت‌بام سرخاتون گندم‌ها را به باد می‌داد
و پشت‌بام سرخاتون فریاد می‌زد(آزادی)
من شعر می‌خواندم
گنجشک‌ها مرده به دنیا می‌آمدند
من شعر می‌خواندم
خواهرم به گنجشک‌های مرده آب می‌داد

صفیه وکیلی

شعرها

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

هادی خور شاهیان

دو شعر از سیده تکتم حسینی

دو شعر از سیده تکتم حسینی

سیده تکتم حسینی

در گلوگاه اصلی شکم

در گلوگاه اصلی شکم

رسول کاوه

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

هر‌ چه ظرف‌ها نشسته

فرزین پارسی‌کیا