شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من می‌کشم انگشت را بر تار  

من می‌کشم انگشت را بر تار  بر صورتت نت‌های چنگم را 
از بس برایت بی‌قراری کرد  ای ماه من کشتم پلنگم را
فرمانروای خسته‌ای بودم  در فکر فتح  دست‌های تو 
با چشم‌هایت درمی‌افتادم  می‌باختم هربار جنگم را
بانو نمی‌شد دل به دریا زد وقتی که عشقت توی ساحل بود 
مردم نفهمیدند و هل دادند هی سمت دریاها  نهنگم را
می‌میرم و روی سرم  ای کاش بی‌اعتنا هی سنگ نگذارند
دیگر کسی چون کودکی‌ها نیست درهم بریزد هفت سنگم را

محمد کاشی

شعرها

پنج شعر از محمد منافی

پنج شعر از محمد منافی

محمد منافی

ﺍﻋﺘﺼﺎب

ﺍﻋﺘﺼﺎب

امین رجبیان

 ساکن یک جهان آواره

ساکن یک جهان آواره

فاطمه شمس

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

سیدعلی صالحی