شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

امروز

امروز
تو  را ازاندام مادرت بیرون کشیدم
فردا
زندگی مادرت را از تو بیرون می‌آورد
به هیچ جای دنیا هم نیست
تو
با گریه بی‌درد می‌آیی و
با درد بی‌گریه از آن می‌روی
کمی که بگذرد
یادت می‌رود
که 
هستی
اصلاً
که هستی
قدت به قد من که قد داد
بی‌هیچ قد‌بلندی اعتماد نکن
این‌جا
هر کس بداند هستی
می رود...

محدثه جاویدان

تک نگاری

شعرها

 به‌دست همه چراغی بود

به‌دست همه چراغی بود

احمدرضا احمدی

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی

اعتراف می‌کنم 

اعتراف می‌کنم 

مظاهر شهامت