شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

جیغ نگاه و خراش آجر را در پنجره

جیغ نگاه و خراش آجر را در پنجره
یک‌دفعه، ديدم
كه دست‌، مردمک می‌شد در جزر ديوار
و انگشت، رشته‌رشته خون كه از مژه آویزان بود‌.
سری از ارتفاع پنجره افتاد.
آن نگاه
بر لكه‌ی ماه بود
وقتی فاصله می‌گرفت
از پنجره
و می‌افتاد
بر لكه‌ای.

داریوش باقری

تک نگاری

نیم قرن خاص بودن

نیم قرن خاص بودن

سیامک بهرام پرور

شعرها

چکامه اناهید

چکامه اناهید

صدرا یوسف زاده

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

احد متقیان فر

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور