شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

جیغ نگاه و خراش آجر را در پنجره

جیغ نگاه و خراش آجر را در پنجره
یک‌دفعه، ديدم
كه دست‌، مردمک می‌شد در جزر ديوار
و انگشت، رشته‌رشته خون كه از مژه آویزان بود‌.
سری از ارتفاع پنجره افتاد.
آن نگاه
بر لكه‌ی ماه بود
وقتی فاصله می‌گرفت
از پنجره
و می‌افتاد
بر لكه‌ای.

داریوش باقری

تک نگاری

تراژدی طرد و محاق

تراژدی طرد و محاق

علی مسعودی نیا

یک رومنس خانوادگی

یک رومنس خانوادگی

فرشاد سنبل دل

شعرها

به کوتاهی یک رؤیا

به کوتاهی یک رؤیا

واهه آرمن

خیابان‌هایی هم  هستند

خیابان‌هایی هم  هستند

پروین نگهداری

خاورمیانه

خاورمیانه

شهرام شهیدی

یک تفنگ 

یک تفنگ 

مجتبی هژبری